یکشنبه, 15 ژوئن, 2025
تماس با ما
درباره ما
تقویم ایرانی...

Shahrvand Dallas
Advertisement
بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها
بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها
Shahrvand Dallas
Shahrvand Dallas
بی نتیجه
همه نتایج جستجو

شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

مریم صدیق

یکشنبه, 30 جولای, 2023
در داستان, گوناگون
شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

شورتک‌ها 

مریم صدیق 

بالاخره که چه؟ باید بنویسی. قول داده‌ای. زیر لب به خودت ناسزا می‌گویی برای این قول. چند سال شده که ننوشته‌ای؟ کمی فکر می‌کنی و یک آن تمام بدنت می‌لرزد و حتی جرئت نمی‌کنی تعداد این سال‌های خشکیدن قلم را زیر لب تکرار کنی.

شورتک بعدی. به خودت نهیب می‌زنی که این‌بار باید بنویسی. کاغذ سفید روی چرخ خیاطی، آماده است که بالاخره یکی از داستان‌هایت را به سرانجام برسانی. فکر‌ می‌کنی که یاقوت از همه بیشتر منتظر‌ مانده و حالا وقتش رسیده لااقل در دنیای خیال به مقصد برسانی‌اش.

شورتک بعدی و ساعت زنگ می‌زند و چهل دقیقه گذشته‌است. چهل دقیقه‌‌ پیش ساعت کوک کردی و برای خودت زمان تعیین کردی برای نوشتن و حالا شورتک به‌دست با صدای زنگ ساعت از جا پریده‌ای و کاغذ سفید جوری نیشخند می‌زند که حالت بد می‌شود و نفست بند می‌آید و چند نفس عمیق می‌کشی و نگاهی می‌کنی به کوهِ شورتک‌های دوخته‌نشده و صاحب تولیدی که حتما فردا هم تلفن خواهدکرد و لزوم وقت‌شناسی را به تو یادآور خواهدشد اگرچه که همیشه سر وقت سفارش‌ها را تحویل داده‌ای.

کاغذ سفید، همانی است که چهل و پنج دقیقه‌ی پیش گذاشتی روی چند کاغذ سفید دیگر، اما شورتک بعدی شاید پنجاهمی باشد و شاید هم کمی بیشتر یا کمتر، چه فرقی می‌کند؟ به هر حال باید سر ساعت تمام شوند تا بتوانی قبض آبی که بی‌دلیل نسبت به پارسال دو-سه برابر شده، بپردازی و شاید کمی هم بگذاری کنار تا شاید اندک‌اندک جمع گردد و بتوانی بروی دندانپزشکی و راحت‌ شوی از این درد لعنتی که امانت را بریده.

شورتک بعدی، شاید بهتر باشد بی‌خیال یاقوت شوی و بروی سراغ آن دو دختری که سال‌هاست گوشه‌ی خیابان ایستاده‌اند تا داستانشان را بنویسی. از این تصمیم خودت با لبخندی به پهنای صورت، استقبال می‌کنی.

کاراکترهای کمتر و موضوعی جمع‌وجورتر که می‌توانی در خلال خیاطی بنویسی. داستان همان دو دختری که یکی بزرگتر است و یکی کوچکتر و هر دو… تق، سوزن می‌شکند. زنگ می‌زنی به خرازی محل: “دیروز یک بسته سوزن خریدم ۵۷ هزار تومن و از صبح ۴ تا از ۷ تا سوزن شکسته.”

جواب آشنایی می‌شنوی که متاسفانه دیگر سوزن ژاپنی وارد نمی‌شود و این سوزن‌های چینی کیفیت ندارند.

خداحافظی می‌کنی. چه می‌توانی بگویی؟ بوده و او نیاورده که حالا بخواهی شاکی شوی؟

ماشین حساب گوشی را باز می‌کنی. دستمزد هر شورتک پنج هزارتومان و باید یازده تا شورتک بدوزی تا پول یک بسته سوزن جبران‌شود و باز تا شصت-هفتادتایی بدوزی، می‌شکنند و باید یک بسته‌ی دیگر بخری البته همانند بار پیشین، با نرخ جدید دلار که حتما ده یا بیست هزارتومانی رفته روی قیمت سوزن‌ها. با این حساب، حدود بیست-سی‌تایی شورتک می‌شود یک بسته سوزن چرخ راسته‌دوز. مغزت سوت می‌کشد و به نتیجه می‌رسی که آری اقتصاد مال خر است و یاد چشم‌های زیبای خر می‌افتی و مظلومیتش و زیر لب می‌گویی دورازجانِ عزیزِ خر.

شورتک بعدی. شاید بهتر باشد داستان زنی تنها را بنویسی که تولیدی کوچکی برپاکرده‌بود و برای سگ‌ها و گربه‌های عزیز، تشک و استراحتگاه می‌دوخت و اسباب‌بازی درست می‌کرد و کم‌کم تولیدی‌اش داشت جان می‌گرفت و آماده می‌شد که با خیال راحت به عشق زندگی‌اش، نوشتن، بپردازد که به یک‌باره دلار کشید بالا و بالاتر و با سرعتی چندین برابر یوز ایرانی دوید و زد بیرون از هرچه نمودار علمی و غیرعلمی.

شورتک بعدی، که چی؟ داستان باید عنصر غافل‌گیری داشته‌باشد‌. باید خواننده را جذب کند و تشنه نگه دارد برای خواندن سطرها و صفحه‌های بعدی. کجای این داستانِ ملال‌آور برای خواننده جذاب است؟

شورتک بعدی. این  سری شورتک‌ها، مشکی هستند با نقش لب‌هایی سرخ در حالت بوسه‌ زدن.

داستان زنی در سرت چرخ می‌خورد با این شورتک‌های سکسی که از این بوسه‌های داغ دارد. آن هم برای مردی زن و بچه‌دار که حالا در کنار او خوابیده و برای بار صدم از طلاق عاطفی با زنش می‌گوید و عشقش به فرزندش و زن بی‌توجه به حرف‌های تکراری او، کمرِ کشیِ شورتک را دور کمرش می‌چرخاند و تنش گرم می‌شود و دلش قرص که فردا دینگ دینگ، پیامکی برای گوشی‌اش خواهدآمد و مبلغی تپل، حساب بانکی‌اش را تپل‌تر خواهدکرد. و سعی می‌کنی لحظه‌ای خودت را بزنی به کوچه‌ی علی‌چپ و خیلی بی‌خیال بگویی که اگر من نروم، یکی دیگر می‌رود و معشوقه‌ی مردی زن‌دار می‌شود و آخ که چه ولخرج و خوش‌خرج هستند این مردهای زن و بچه‌دار و کافی است کمی کش شورتک را شل‌ کنی تا سر کیسه را حسابی شل‌ کنند برایت و نفس راحت بکشی و به درَک که دلار چه‌قدر می‌کشد بالا، تو دیگر هر ماه در سررسیدِ اجاره و قسط و قبض‌ها دست‌ودلت نخواهدلرزید و آن‌گاه با خیالی آسوده  داستان‌های شگفت‌انگیزی خواهی‌نوشت و …نخ ماسوره تمام می‌شود‌. تمام شده بوده و حواست‌ نبوده. شورتک‌های مثلا دوخته‌شده را یکی‌یکی می‌کشی سمت خودت. هفت‌تایشان دوخته‌نشده. حالت از داستانک شنیعی که در ذهنت ساخته‌ای به هم می‌خورد. حالت از خودت به هم می‌خورد. لب‌های روی شورتک‌ها شروع به بوسیدن می‌کنند‌ بوسه‌های مشمئزکننده و زشت. کاغذها را پرت می‌کنی گوشه‌ی اتاق. صدایت را می‌اندازی روی سرت که غلط می‌کنی می‌خواهی بنویسی. جهانی که همینگوی و سلینجر و گلستان و گلشیری دارد، چه نیازی دارد به داستان‌های بی‌سروته تو؟

از طرف هارولد پینتر یک سیلی محکم می‌زنی به صورت خودت. دندانت تیر می‌کشد. آنی فکر می‌کنی قلبت از درد، ایستاده. سریع زنگ می‌زنی به مطب. تند‌تند و با اضطراب می‌گویی: «بله‌بله خودم هستم. پیش از نوروز عکس دندون‌هامو آورده بودم. بله، ممنون. خواستم ببینم امکانش هست هزینه‌ی شش ملیون تومنی را در چند قسط بدم؟ حقیقتش درد امانم را بریده.»

دستت سست می‌شود. گوشی توی دستت سر می‌خورد. با صدایی از ته چاه تشکر می‌کنی و قطع می‌کنی.

پولی که در کارتِ بانک اقتصاد نوین، برای دندان‌پزشکی کنارگذاشته‌ای را کارت به کارت می‌کنی برای قبض گاز و آب و تلفن و خرید فیلترشکن.

منشی چه راحت گفت که در معمولی‌ترین حالت، هزینه‌ی دو دندان شده ده-پانزده ملیون تومن.

با خودت می‌گویی چقدر حالت معمولیِ من فاصله‌ای نامعقول پیداکرده با یک زندگی معمولی.

باید داستان معلمی را بنویسم که برای بچه‌های کلاس ریاضی، سوال طرح می‌کند:

هزینه‌ی پرکردن و درمان هر دندان حدود ۷ ملیون تومان است. خیاط ما برای دوخت هر شورتک ۵ هزار تومان دستمزد می‌گیرد. او باید چند شورتک بدوزد تا بتواند از شر دندان درد راحت شود؟

می‌روی کاغذها را از گوشه‌ی اتاق جمع می‌کنی و شروع می‌کنی به نوشتن. “استاد گرامی تصمیم گرفته‌ام پیش از آن‌که …”

خط می‌زنی.

دوباره شروع می‌کنی: “استاد عزیز از آنجایی‌که تنبلی و بی‌عرضگی بر من چیره گشته ‌است…” کاغذ را پاره می‌کنی.

کاغذ بعدی، “درود استاد گرامی, قول داده‌بودم بنویسم اما نشد.

بگذریم از دلیل و  بهانه‌هایش اما خواهشی از شما دارم. چند طرح داستانی بیش از بیست سال است که در ذهن و مغزم وول می‌خورند. خلاصه‌ای از آنها را برایتان خواهم‌نوشت‌. هرکدام از این داستان‌ها و شخصیت‌هایش، گویا که بخشی از روح و جان من هستند. خواهش می‌کنم با قلم توانایتان این داستان‌ها را بنویسید و به سرانجام برسانید.

با سپاس فراوان شاگرد تنبل و ناتوان شما.”

چشمت می‌سوزد و به خودت فرمان می‌دهی که نباید گریه کنی.

شورتک بعدی، باید طرح هرکدام از داستان‌ها را در چند خط کوتاه بنویسی. یاقوت کج نگاهت می‌کند. چوب دستی‌اش را محکم به زمین می‌کوبد و غرغر‌کنان دور می‌شود. با خودت می‌گویی این یکی را نگه می‌دارم برای خودم.

دوک تمام می‌شود. این یکی را ده‌هزار تومن گران‌تر از دوک قبلی خریده‌ای. به قول فروشنده، ای کاش پول داشتی و عمده خرید می‌کردی، دفعه‌ی بعد حتما گران‌تر هم می‌شود!

طرح آن داستانی که در کلانتری می‌گذرد را می‌خواهی بنویسی. پسر بچه شروع می‌کند به نق‌ زدن که من را تو به دنیا آورده‌ای و در ذهن تو زندگی می‌کنم و پدر و مادر جدید نمی‌خواهم. هر کاری می‌کنی حواست را جمع‌ کنی و طرح را  بنویسی، نق‌نق‌های بچه نمی‌گذارد.

شورتک و طرح بعدی، دخترها گوشه‌ی خیابان نمی‌مانند. سریع دربست می‌گیرند و می‌روند. آنکه کوچک‌تر است و گستاخ‌تر، پیامک می‌فرستد که ما به خاطر تو چند سال است این گوشه‌ی خیابان، ویلان‌وسیلان ایستاده‌ایم. انتظار داری سفره‌ی دلمان را برای استادت باز کنیم؟

تا به خودم بجنبم، ماشینشان در پیچ خیابان ناپدید می‌شود.

کاغذِ خط‌خطی شده را برمی‌گردانم تا داستان برگشتن آن مرد را که سال‌ها ناپیدا‌ بود بنویسم. مرد زنگ در خانه را نمی‌زند. باید بزند و خانواده ناگهان ببینندش و با تصمیم‌هایشان، طرح داستان شکل بگیرد اما مقاومت می‌کند و زنگ را نمی‌زند. زل می‌زند توی چشم‌هایت و می‌گوید که به خاطر دلش، به خاطر گل روی تو، اجازه داده که چنان داستانی برایش رقم‌بزنی و اگر تو نباشی، محال است برگردد و می‌رود باز هم گم و ناپیدا زندگی می‌کند.

دیگر نمی‌توانی جلوی اشکت را بگیری. ذهنت با سرعتی کلافه‌کننده مرور می‌کند: اگر دلار این‌طور نشده‌بود، اگر تولیدی نوپایت، زمین‌گیرنشده‌بود، اگر صاحب‌خانه به یک‌باره ۵۰ میلیون پول پیش بیشتر و ماهی ۴ میلیون اجاره نخواسته‌بود، اگر آن زمان‌های دورتر که پولت دست فامیل امانت بود، می‌داد و آن خانه‌ی دوخوابه‌ی زیبا را خریده‌بودی، اگر… دندانت تیر می‌کشد. طرحی نوشته‌نمی‌شود. نامه به استادت را پاک می‌کنی. هشت، نه، ده شورتک دیگر باقی‌ مانده‌است.

با خودت فکر می‌کنی که باید از تمام گروه‌های داستان‌نویسی خارج‌شوی. این غلط کاری‌ها به تو نیامده. سیلی پینتر را به خودت یادآوری می‌کنی. می‌اندیشی که جهان بدون داستان‌های تو، هیچ چیزی کم ندارد.

قلب و دندانت با هم تیر می‌کشند‌. همه‌ی شورتک‌ها را دوخته‌ای. شاید امشب یکی از داستان‌هایت را بنویسی. شاید هم داستانی جدید بنویسی. داستان زنی تنها و موفق. زنی که تولیدی‌اش را گسترش داده، هر روز صبح‌ها قهوه‌اش را می‌خورد و دو ساعت تمام می‌نویسد. چندتا از کتاب‌هایش چاپ‌ شده و … تلفن زنگ می‌زند و صاحب‌کار پشت خط است. «خانم محترم، شما خیاط خوب ما هستین، اما به خاطر بالا رفتن هزینه‌ی پارچه و نخ، از سری بعد دستمزد شما برای هر کار، هزار تومان کمتر خواهدشد.»

زنِ موفقِ صاحب تولیدی، پشت تلفن وا می‌رود، دندانش تیر می‌کشد، یاقوت می‌آید دستت را می‌گیرد و با هم دور میدان فردوسی می‌چرخید.

تیر ماه ۱۴۰۲

برچسب: داستان
ارسالاشتراکاشتراک
Shahrvand Magazine

نوشتار های مشابه

«شاخ  »، داستانی از  مادح نظری
داستان

«شاخ »، داستانی از  مادح نظری

سه‌شنبه, 5 مارس, 2024
18
«شاخ  »، داستانی از  مادح نظری
داستان

«آیه‌ها »، داستانی از  انوشه رحیمی

یکشنبه, 3 مارس, 2024
10
داستان

«ماه طلا »، داستان کودکان، سولماز سلیمان‌زاده

پنج‌شنبه, 29 فوریه, 2024
53
داستان

«عدد π»، داستانی از آریو فرخ پژوه

پنج‌شنبه, 29 فوریه, 2024
7
«ترافیک بعدازظهر»، داستانی از مهنوش ریاحی
داستان

«ترافیک بعدازظهر»، داستانی از مهنوش ریاحی

شنبه, 24 فوریه, 2024
37
«توی پستو»، داستانی از آذر نوری
داستان

«توی پستو»، داستانی از آذر نوری

شنبه, 6 ژانویه, 2024
75
بارگیری بیشتر
مطلب بعدی
ژوئیه امسال گرم ترین ماه ثبت شده در تاریخ خواهد بود

ژوئیه امسال گرم ترین ماه ثبت شده در تاریخ خواهد بود

برچسب‌ها

America (5) coronavirus (21) covid-19 (19) Law (17) video (13) آمریکا (10) آژانس (4) آگهی ویژه (8) اتحادیه‌ی اروپا (6) اعتراض (26) اعصاب و روان (5) اقتصاد (8) انقلاب (5) ایران (63) بیماری (9) جامعه (5) جمهوری اسلامی (7) جنگ (4) جهان (4) حقوق بشر (11) حقوق زنان (7) داستان (51) دفتر حقوقی (4) دکتر (4) رستوران (5) زن (5) زن-زندگی-آزادی (13) زنان (7) زندانیان (6) سرمایه‌داری (4) سلاح هسته ای (6) سلامتی (18) سیاست (51) شعر (11) قانون (14) مالیات (5) مبارزه (4) مشاور املاک (11) موسیقی (4) نقاشی (5) هنر (6) ویدیو (14) ویروس (12) کرونا (19) یوگا (4)
  • روند بازدید مطالب
  • Comments
  • جدیدترین مطالب
ممنوعالخروجی خانواده همسر علی کریمی در ایران؛ افشای اسناد محرمانه اطلاعات سپاه

ممنوعالخروجی خانواده همسر علی کریمی در ایران؛ افشای اسناد محرمانه اطلاعات سپاه

چهارشنبه, 17 می, 2023

سوپرمارکت و رستوران شهرزاد

پنج‌شنبه, 10 فوریه, 2022
شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

شورتک‌ها  – داستانی از مریم صدیق

یکشنبه, 30 جولای, 2023

دکتر فریبا پژوهی،‌ متخصص زنان و زایمان

پنج‌شنبه, 10 فوریه, 2022

به اندازه یک پاکت سیگار- داستانی از علی شباب

دیوار-داستانی از سامانتا بهادری

نغمه نی – شعری ازمحمد بحرانی

اشعاری ازسهیلا بحرانی شریف

سلام رفیق خوبم، درود کاپیتان مردم

سلام رفیق خوبم، درود کاپیتان مردم

یکشنبه, 15 ژوئن, 2025
Art Exhibition

Art Exhibition

پنج‌شنبه, 12 ژوئن, 2025
ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

پنج‌شنبه, 4 آوریل, 2024
«شاخ  »، داستانی از  مادح نظری

«شاخ »، داستانی از  مادح نظری

سه‌شنبه, 5 مارس, 2024

به ما بپیوندید

برای دریافت اخبار و اطلاعات، میتوانید بسادگی در زیرعضو لیست ایمیلی ما بشوید. اگر مایل به لغو اشتراک هستید، گزینه لغو اشتراک را انتخاب کنید

لیست نوشتارهای اخیر

سلام رفیق خوبم، درود کاپیتان مردم

Art Exhibition

ناتو بزرگترین رزمایش خود از زمان جنگ سرد را با ۹۰ هزار سرباز برگزار می کند

«شاخ »، داستانی از  مادح نظری

«آیه‌ها »، داستانی از  انوشه رحیمی

«ماه طلا »، داستان کودکان، سولماز سلیمان‌زاده

«عدد π»، داستانی از آریو فرخ پژوه

سوئد: یک شهروند ایرانی-سوئدی بالای ۶۰ سال در ایران بازداشت شده است

اوپک: نفت ایران در سال ۲۰۲۳ با ۱۷ درصد افت قیمت فروخته شد

«ترافیک بعدازظهر»، داستانی از مهنوش ریاحی

نشریه شماره ۱۱۷۰ شهروند منتشر شد.

«توی پستو»، داستانی از آذر نوری

جزیره‌ی سرگردانی، نوشته ژیلا واله

چگونه خدا مُرد، داستانی از شهناز البرزى

مورچه و شهاب سنگ

گلپا خواننده سرشناس ایران درگذشت

عرق  – داستانی از مادح نظری

دست‌های بچه‌های کثیف – مترجم: زهره واعظیان

مرگ یک کلیمی ایرانی در زندان اوین؛ میلر: او شهروند آمریکا نبود.

سیزده زندانی سیاسی منتقل شده به زندان قزلحصار، «تماس و ملاقات ممنوع» شدند

Shahrvand Dallas

جستجوی مطالب سایت

بی نتیجه
همه نتایج جستجو

آرشیو مطالب

ما را در فضای مجازی دنبال کنید

مرور مطالب بر اساس دسته بندی

  • آگهی
  • آمریکا
  • اخبار و گزارش
  • ادبیات
  • تجارت و کسب و کار
  • تکنولوژی
  • جهان
  • داستان
  • رویدادها
  • سرگرمی
  • سفر
  • سلامتی
  • سیاست
  • شعر
  • علم
  • غذا
  • فرهنگ
  • فیلم
  • گوناگون
  • مقالات
  • موسیقی
  • نشریه شهروند
  • نقاشی
  • هنر
  • ودیو
  • ورزش

به ما بپیوندید

برای دریافت اخبار و اطلاعات، میتوانید بسادگی در زیرعضو لیست ایمیلی ما بشوید. اگر مایل به لغو اشتراک هستید، گزینه لغو اشتراک را انتخاب کنید

برچسبهای اخیر

America (5) coronavirus (21) covid-19 (19) Law (17) video (13) آمریکا (10) آژانس (4) آگهی ویژه (8) اتحادیه‌ی اروپا (6) اعتراض (26) اعصاب و روان (5) اقتصاد (8) انقلاب (5) ایران (63) بیماری (9) جامعه (5) جمهوری اسلامی (7) جنگ (4) جهان (4) حقوق بشر (11) حقوق زنان (7) داستان (51) دفتر حقوقی (4) دکتر (4) رستوران (5) زن (5) زن-زندگی-آزادی (13) زنان (7) زندانیان (6) سرمایه‌داری (4) سلاح هسته ای (6) سلامتی (18) سیاست (51) شعر (11) قانون (14) مالیات (5) مبارزه (4) مشاور املاک (11) موسیقی (4) نقاشی (5) هنر (6) ویدیو (14) ویروس (12) کرونا (19) یوگا (4)
  • خانه
  • اخبار و گزارش
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
  • نیازمندیها
  • آگهی ها

© 2019 مجله شهروند دالاس

بی نتیجه
همه نتایج جستجو
  • خانه
  • اخبار و گزارش
    • اخبار و گزارش
    • تجارت و کسب و کار
    • تکنولوژی
    • جهان
    • سیاست
    • علم
    • آمریکا
  • مقالات
  • ودیو
  • فرهنگ
    • فرهنگ
    • داستان
    • ادبیات
    • شعر
    • طنز
    • فیلم
    • موسیقی
    • نقاشی
    • هنر
  • گوناگون
  • رویدادها
  • تماس و اشتراک
    • تماس و اشتراک ایمیل
    • درباره شهروند
    • آرشیو مطالب
  • نیازمندیها
  • آگهی ها

© 2019 مجله شهروند دالاس